جدول جو
جدول جو

معنی ده سرد - جستجوی لغت در جدول جو

ده سرد
(دِهْ سَ)
یکی از دهستانهای بخش بافت شهرستان سیرجان. جمعیت آن در حدود یک هزار تن و محدود است از طرف شمال به دهستان دشت آب و از خاور به دهستان کوشک و از جنوب به دهستان خبر. این دهستان وسط دو کوه واقع و هوای آن گرم معتدل است. شغل سکنه زراعت و مالداری است از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است. مرکز دهستان قریۀ ده سرد می باشد. که در سی هزارگزی شمال دولت آباد واقع است و دارای 200 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دم سرد
تصویر دم سرد
کنایه از سخنی که در شنونده اثر نکند
آه سرد که از روی نومیدی از سینه برآورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دم سرد
تصویر دم سرد
کسی که کلامش در دیگری اثر نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل درد
تصویر دل درد
دردی که در معده یا روده ها پیدا شود، درد شکم
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ سَرْوْ)
دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 5هزارگزی جنوب باختری شیراز. سکنۀ آن 125 تن. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ سُ)
دهی است از دهستان چولائی خانه بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 35هزارگزی شمال خاوری مشهد دارای 550 تن سکنه است. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ کُ)
دهی است از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد. واقع در 20هزارگزی جنوب بروجرد. دارای 1221 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
که دارای باد سرد است. که هوای سرد دارد. با باد و هوای سرد:
شبی دم سرد چون دلهای بی سوز
برات آورده از شبهای بی روز.
نظامی.
، کسی که سخن بی اثر می گوید. (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که سخنش درنگیرد. (آنندراج) :
تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دِهْ سَ)
دهی است از دهستان شراء بالا بخش وفس شهرستان اراک. واقعدر 64هزارگزی جنوب کمجان. دارای 576 تن سکنه است. آب آن از رود خانه شراء تأمین می شود. از طریق پل دو آب اتومبیل می رود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دو سره
تصویر دو سره
دو طرفه دو جهتی: بلیط دو سره هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده مرده
تصویر ده مرده
منسوب به ده مرد مربوط به ده مرد: زور ده مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل درد
تصویر دل درد
درد دل، آنکه مبتلی به شکم درد مزمن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم سرد
تصویر دم سرد
((~. سَ))
مأیوس، ناامید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
Tepidly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
tièdement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دوطرف، دوسر، در دیگ
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
dengan dingin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
শীতলভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
kwa joto kidogo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
ılımlı bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
미지근하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
ぬるめに
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
בחום מתון
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
उदासीन रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
ледь
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
อย่างอุ่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
lauwarm
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
tibíamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
tiepidamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
morosamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
微温地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
letnio
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
lauwarm
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
равнодушно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از به سردی
تصویر به سردی
ٹھنڈے انداز میں
دیکشنری فارسی به اردو